در ادامه نا آرومی های همیشه گی
از شنبه تا امروز بینهایت بهانه گیر شدی. ای خدای من چرا من فقطباید از صبح دفع کنند بهانه ها باشم و آروم کننده شما. ای کاش زودتر مشکلت که نمیدونم چیاه حل بشه خودتم دقایقی تو خونه آروم باشی بازی کنی. دیروز گریه فراون بردمت حمام با گریه فراون سشوارت کردم و تو مویی زدم که اونم در آوردی و ماههاست که اصلا اصلا هیچ چیز تو موهات نمیزنی. بینهایت گریه کردی تا من خواستم ناهار بپزم که تو بغلم نشوندمت و ماهی سرخ کردم و گرنه به هیچ صراطی مستقیم نمیشدی. امروزم از صبح پاشدم نهار درست کردم حتی دمشم دادم که یدار شدی صبحانه بدمت و بریم پیش فاطمه عشیری تا ظهر. صبح با گریه بلند شدی. دسشویی حاظر نشدی بیای بشورمت.صبحانه گفتی نمیخوام و بهانه کر...